ناز از اندازه بیرون می کنی


ناز از اندازه بیرون می کنی

وز جگر خوردن دلم خون می کنی
وز جگر خوردن دلم خون می کنی
هرچه من از سرکشی کم می کنم
هرچه من از سرکشی کم می کنم
در کله داری تو افزون می کنی
در کله داری تو افزون می کنی
ماه رخسارت نه بس در میغ هجر
ماه رخسارت نه بس در میغ هجر
نیز با این جور گردون می کنی
نیز با این جور گردون می کنی
چون به یک نوع از جفا تن دردهیم
چون به یک نوع از جفا تن دردهیم
تازه صد نوع دگرگون می کنی
تازه صد نوع دگرگون می کنی
اینت دستی کاندرین بازی تراست
اینت دستی کاندرین بازی تراست
نیک خار از پای بیرون می کنی
نیک خار از پای بیرون می کنی
هر زمان گویی که من نیک آورم
هر زمان گویی که من نیک آورم
این سخن باری بگو چون می کنی
این سخن باری بگو چون می کنی
در حساب انوری هرگز نبود
در حساب انوری هرگز نبود
کز تو این آید که اکنون می کنی
کز تو این آید که اکنون می کنی